نویسنده: پرویز مرزبان



 

باستان شناسی دو قارّه امریکا

باید گفت که باستانشناسی دو قاره امریکا، یعنی پژوهش علمی در آثار بر جا مانده از اقوام پیشتاریخی که در سه منطقه میانقاره ای امریکای شمالی و مرکزی و جنوبی مأوا داشتند،‌ هنوز مرحه کودکی خود را می گذراند. این سه منطقه که اکنون مورد بررسی ما قرار می گیرند عبارتند از :(1) مکزیک (امریکای شمالی)،(2) سرزمینهای گواتمالا و هندوراس تا پاناما(امریکای مرکزی)،‌و (3) سرزمینهای کلمبیا و اکوادور در مغرب امریکای جنوبی تا پرو و شیلی*. در واقع پس از جنگ جهانی دوم که روشهای تاریخگذاری برای یافته های زیر خاکی، و به تبع آن برای تعیین قدمت دوره های باستانی کشف شد[از جمله با اندازه گیری کربن به وزن اتمی 14 که هم در طبیعت و هم در موجودات زنده یافت می شود،‌و جرم آن بر اثر تلاشی هسته ای رادیواکتیویته درگذر مدت زمانهای معین پس از مرگ موجودی زنده به مقدار معین کاهش می یابد]،‌و نیز به یاری یافته های فراوانی که اخیراً‌ از کاوشگاهها به دست آمده، تدوین گزارشی تاریخی با جدولهای زمانی نسبتاً‌ دقیق از آنچه در گذشته های دور بر سر اقوام ساکن دو قاره امریکا آمده بود میسر گشت.در این زمینه پژوهشی همچنین باید در نظر داشت که «دنیای قدیم»(آسیا و اروپا) چنان مشتاق و مشغول به سنتهای کلاسیک و درک آثار هنری خود بوده که دیگر التفاتی به باستان شناسی نامأنوس و دستاوردهای هنری «دنیای جدید» (دو قاره امریکا) با محتواهای فرهنگی کاملاً دیگر سان شان ابراز نمی داشته است. اما فاجعه بزرگ این بود که استعمارگران اسپانیایی نیز در تهاجمات ستمگرانه خویش [طی سالهای 1519 تا 1553]چیزی از آثار هنری و مدارک فرهنگی اقوام باستانی در سه منطقه یاد شده «امریکای میانقاره ای»(1) را بر جا نگذارند. در نتیجه بنای شناسایی ما بر تمدنهای بلند پایه بومی در سرزمینهای میانی دو قاره امریکاـ از مکزیک تا شیلی تنها بر پایه کاوشهای باستانشناختی گذارده شده که فراگردی پرخرج و زمانگیر است،‌ضمن اینکه در همه حال هم به دستاوردهای علمی و متقن درباره خاستگاهها و بافتهای فرهنگی و روابط متقابل آن تمدنها نیانجامیده است. گرچه کشورهای دو قاره امریکا برنامه های باستانشناختی گسترده ای در دست اقدام گرفته و بسیاری مراکز کاوشگری و پژوهش بر پا کرده اند،‌لیکن یادآوری همین یک واقعیت که تنها در مکزیک بیش از 5000 کاوشگاه وجود دارد،‌سهمگینی کاری را که پیش روست بخوبی معلوم می دارد.اکنون بر اساس کاوشها،‌یافته های، مرمتگریها،‌و نشریات آن مراکز عمده دولتی است که آگاهی ما بر احوال اقوام «امریکای پیش از کریستف کلمب»(2) یا «تمدنهای باستانی امریکا»، چنانکه پژوهشگران عنوان کرده اند ـ اعتبار علمی و تاریخی یافته است. علاوه بر سرزمین مکزیک، کاوشگاههای مهم دیگر تا ناحیه یوکاتان و داخل کشورهای گواتمالا و هندوراس(امریکای مرکزی) گسترش یافته اند.در باریکه ساحل غربی امریکای جنوبی، ‌واقع میان رشته جبال آند(3) و اقیانوس کبیر، دامنه کاوشگریهای نوین رو به اکوادور و بولیوی تا شیلی کشیده شده است. بقایای معماری‌، دست ساختیهایی چون سفالینه، کنده کاریهای تزیینی،‌ جواهر تراشی، ‌انواع بافندگی و زرگری و فلزکاری، که کلیدهای رازگشای فرهنگهای دیرینه اند، ‌تقریباً‌ درهمه جای مناطق مورد بحث یافت شده، و دستیابی به کشفیات بیشتر و روشنگر را اجتناب ناپذیر ساخته است.

درباره اصل پیدایی ساکنان امریکا دو نظریه مطرح است: یکی همان که در بخش آغازین کتاب به اختصار آمد،‌ و مبتنی است بر این فرضیه که حضور اقوامی باستانی در صحنه امریکای شمال و سپس امریکای جنوبی،‌ نتیجه ورود موجهایی پیاپی از اقوام شکارگر رانده شده از سرزمین چین بوده است،‌که احتمالاً در زمانی حدود 25000 سال ق م تنگه برینگ [در انتهای شمال شرقی سیبریه[ را طی مهارجت خود پشت سرگذارده و وارد شبه جزیره آلاسکا[در انتهای شمال غربی قاره امریکا] شده اند، و سپس برای تأمین آذوقه و مسکن از آن منطقه قطبی و یخبندان راههای مختلف رو به مرکز و جنوب امریکا را در پیش گرفته اند. پیکانهای گوناگونی که از دوره های مختلف در سراسر امریکای شمالی رو به جنوب تا مکزیک و پاناما به دست آمده اند شباهتهای بسیار با انواع پیکانهای شکارگران آسیایی داشته اند؛ و باید افزود که مکشوفات اخیر این نظریه را بیشتر به تأیید رسانده اند. ضمناً تاریخگذاری نسبتاً دقیق به کمک کربن14 قدمت پیکانها را میان دوازده هزار تا هشت هزار سال ق م تعیین کرده است. باز بررسی علمی مبتنی بر وجود کربن 14 در جزیره ای نزدیک به ساحل کالیفرنیا آثار آتشی افروخته به دست بشر را متعلق به حدود 25000 سال ق م دانسته است.
و اما نظر گروهی دیگر از پژوهشگران بر این است که شباهتهای یاد شده حاصل مشابهت راه حلهای ممکن و طبیعی برای رفع مشکلات و نیازمندیهای اجتناب ناپذیر در زندگی مادی مردم آن دوران در هر کجای زمین می بوده،‌که الزاماً به تعبیه سلاحها و مصنوعاتی همسان منجر می گردیده است. بر این اساس باید تمدنهای ردیابی شده را بومی یا برخاسته از سرزمین امریکا دانست. در واقع اقوام نامبرده می بایست همانند آنچه در آسیا و اروپا روی داده بود با گذر زمان در زادگاههای خود تحول و پیشرفت تدریجی یافته و مراحل شکارگری و دوره گردی و آذوقه گردآوری را پشت سر گذارده، و همچون کشاورزان دوران نوسنگی هر خطّه دیگری در «دنیای قدیم» قدم به مرحله ده نشینی و دامداری نهاده بوده باشند،‌که خود ناگزیر منجر به تولید مساکن و معماریها و دستساختها و سلاحها و دیگر آثار هنری و کاربردی می گردیده است. بدیهی است که نهایتاً‌ میان برخی از این اقوام رشد تمدنی از مرز قبایل پوئبلو «صخره نشین»، یا سرخپوستان «پشته ساز» در جلگه های جنوب غربی، و یا جنگل نشینان نواحی شرقی امریکای شمالی فراتر نرفته،‌ و اما در میان بعضی دیگر پیشرفت به حد کمال ممکن رسیده و تمدنهای بلند پایه به وجود آورده بوده است،‌ که اینک به شرح مهمترینشان می پردازیم.
سهلترین بخشبندی مراحل تکاملی که به طور عموم برای «تمدنهای میانقاره ای امریکا» از مکزیک در امریکای شمالی، تا گواتمالا و سالوادور و هندوراس و نیکاراگوا و کاستکاریا و پانامادر امریکای مرکزی، و کلمبیا و اکوادور در باریکه ساحل غربی امریکای جنوبی تا پرو و بولیوی و شیلی، مورد پذیرش همگان قرار گرفته بدین قرار است:(1) مرحله «شکلیابی» تمدن یا «پیش از کلاسیک»،‌که فرهنگ قومی در بدویگری و تجربه اندوزی سر می کند و هویت خود را مُحرز می سازد؛ (2) مرحله «کلاسیک» که هر تمدن به اوج کمال و ممتازترین آثار هنری خویش دست می یابد؛ و (3) مرحله «کلاسیک پسین» که دوران انحطاط فرهنگی و بروز تهاجمات و ویرانگریها است.
هنر مکزیک باستانی یکی از پیشرفته ترین و غنی ترین هنرهای به وجود آمده در سه مهد تمدنی یاد شده است،‌که از حدود 1500 ق م تا سال 1519 میلادی، یعنی هنگام تهاجم ویرانگران اسپانیایی، برقرار ماند و آثار هنری بلند پایه ای در زمینه های معماری، پیکر تراشی،‌نقاشی، زرگری‌، جواهرتراشی،‌ بافندگی،‌ پَرآرایی، ‌و معرقّکاری به وجود آورد.
مجموعه هنری اقوام باستانی مکزیک در مراکز تمدنی مختلفشان را به طور کلی و باامکان تقدم و تأخر زمانی برای هر قوم بر سه دوره تقسیم کرده اند: اول پیش از کلاسیک یا دوره شکلیابی از 1500 ق م تا 300 ب م؛ دوم کلاسیک از 300 تا 900 ب م؛ و سوم کلاسیک پسین از 900 تا 1519 میلادی، یعنی آغاز تهاجم و یغماگری سپاهیان اسپانیایی به سرکردگی کورتِیس(4) ملقّب به «فاتح مکزیک».
از کوره آجری متعلق به دوره شکلیابی تمدن تلاتیلکو(5)[در مکزیک کنونی]، و نیز در دیگر کاوشگاههای درّه مکزیک،‌تندیسکهای سفالین که ممکن است تمثالهای رب النوعها یا نیاکان خانواده های فرمانروا بوده باشند به دست آمده اند. این تندیسکها -یا صنمکها- که اثراتی از رنگ آمیزی نخستین بر سطحشان پیداست،‌ و نیز به وفور در کاوشگاههای پراکنده از هم یافت شده اند، با فن ورزی و دستکاری پیشه وران باستانی شکل می گرفته، و اجزاء تزیینی نیز بر آنها ضمیمه می گردیده است. انواع بیشمار آنها به دو گروه متمایز تقسیم شده اند: یکی درشت و تو خالی با رنگ آمیزی قرمز، و دیگری کوچک و با گِل رس توپُر که به طرزی ظریف و زینتی ساخته شده است. این زمره تندیسکهای دختران و زنانی را با اندک نگاره های رنگی و دامن پوشیده،‌ یا مردانی عادی را با شلوار تنگ و کوتاه نشان می دهند،‌ ضمن اینکه بسیاری موضوعهای نمانوس و یا حتی کراهت انگیز را نیز به تجسم در می آورند مانند:زنهایی که کودک یا سگی در بغل گرفته اند، رقاصانی با زنگوله ها به گرد قوزک پاهایشان، ‌بند بازها و زورخانه بازها،‌گوژپشتها، آدمهایی با دو سر، سه چشم، یا دو دهان و دو بینی.

سفالینه های تمدن تلاتیلکو -یا بگوییم قوم تلاتیلکو - در آن زمان بیشتر ساده و خشن و صرفاً با خاصیت کاربردی ساخته می شدند؛ لیکن برخی دیگر نیز از جنس مرغوبتر و با رنگ آمیزی آمیخته به کنده کاری فراهم می گردیده اند.این هنرمندان بدوی منش خانه ها را با جگن و ترکه و گِل برپا می ساختند، غله را میان دو سنگ آسیاب آرد می کردند؛‌جامه ها از پنبه و الیاف گیاهی می بافتند؛ و به ابزارهای سنگی و صدفی و استخوانی و چوبی خویش شکلهای دلخواه می بخشیدند.
دو کاوشگاه دیگر دره مکزیک موسوم به ال آربولیلو(6) و زاکاتنکو(7) به علت شمار بیش از حدّی تندیسکهای زنانه( یا صنمکها) که در آنها مکشوف شده اهمیت بسیار یافته اند. بسیاری از اینها برهنه اند و مزین به انواع آرایشهای مو و سرپوشهای پرتجمل،‌ در حالی که صورت و بدنشان با رنگهای سیاه و قرمز و سفید نقاشی شده است. به صنمکهای نامبرده غالباً‌ نام «ونوسهایی» داده شده [به رسم مألوفی که قبلاً از نظرمان گذشت]،‌و به عقیده بعضی خبرگان آنها نمودگار آرزوی کشاورزان بدویگر بوده اند به در اختیار داشتن نیرویی جادویی که کشتزارهایشان را بارورتر گرداند؛ و به بیان دیگر آنها بتهای باروری زمین بوده اند؛ نه تجسم ربه النوعها یا تمثالهای نیاکان طبقه حاکم. از میانه دوره پیش از کلاسیک،‌یعنی حدود 900 ق م تا 500 ق م آثار معماری پیدا می شود،‌ و تندیسکهای سفالین باشیار اندازی یا با نقطه چینهای نقش آفرین،‌و یا با رنگ آمیزی تزیین می یابند. در کاوشگاه کویکویلکو(8) واقع در دره مکزیک قرار گاهی ابتدایی مکشوف شده و در آن بقایای بنایی تقریباً گرد که به شالوده معابد هرمی شکل و پله دار می ماند از زیر خاک بیرون آمده که مدت زمانی کهنسالترین ساختمان در دو قاره امریکا شناخته می شده است. بعداً‌ آن محل بار دیگر در زیر گدازه های آتشفشانی قله سیکتلی(9) مدفون گردید. معبد مخروطی شکل کویکویلکو از سنگ لاشه و خاک ساخته شده،‌بلندیش حدود بیست متر و پیرامونش بیش از 122 متر بود،‌با مذبحی سرگشاده و چهارگوش بر رأسش.این سازه زیر خاکی در واقع نمونه ای از شیوه آغازین معماری دینی بود که می بایست بعداً‌ شامل هرمهای تختاندار،‌مراکز تشریفاتی،‌و شهرسازیهای شناخته شده گردد( رک. تصویر 6)
تمدن اولمک(10) در میان عموم قبایل هنر پرور باستانی، اولمکها یکی از قدیمی ترین ساکنان مکزیک بودند، که در تأسیس مراکز تمدنی و پیشبرد هنر و تکامل بخشی به مهارتهای معماری ومهندسی مقامی برجسته یافتند؛ آنهم در دورانی که دیگر زیستگاههای سرزمین مکزیک و امریکای مرکزی جز دهکده های بدوی و کوچکی در کنار کشتزارها نبودند. بررسیهای اخیر قدمت دوره پیش از کلاسیک تمدن اولمک را از 1200 تا 900 ق م تعیین کرده است. وفور و اهمیت آثار به دست آمده از سه کاوشگاه عمده در سان لورنتسو[جنوب هند وراس] و خصوصاً کاوشگاه لونتا (11) که به اعتبار یافته های باستانیش مرادف با نام اولمک گردیده است موجب شده که اولمکها با موقعیت مرکزیشان در جنوب شرقی مکزیک صاحبان «تمدن مادر» در آن منطقه شناخته شوند؛‌و در واقع نفوذ عمیق آنها در تکامل تمدن مایاها نیز آشکار است. اولمکها مردمانی جنگجو بودند و ظاهراً‌ در زمانهای پیش از «دوره شکلیابی » بر خاک مکزیک تاختند،‌که حاصل کنونی آن برای ما آثار و یادگارهای باقی مانده در کاوشگاههای چالکاتزینگو(12) و مورِلوس(13) و تلاتیلکو، رو به جنوب تا اِلسالوادور است. شیوه واقعگریشان در هنر پیکرتراشی نیرومند و منحصر به فرد است،‌که تنها پیکرتراشی قوم توتوناک(14)، مکشوف در ناحیه ای نزدیکتر به سالح اقیانوس اطلس، می تواند با آن طرف مقایسه قرار گیرد. در اجرای این هنر اولمکها تأکید را بر تجسم بخشیدن به کودکانی چاق با چهره های پف کرده،‌دهانی نیم باز به نیشخند، ‌لثه های بی دندان و لوچه هایی دراز می گذاردند،‌که بر روی هم علایم صورت گربه وحشی را حتی گاه با چنگالهایش آشکار می ساخته است. در واقع چنین پیداست که آن قوم خود را از نسل دَدی گربه سان - یا ببر- می دانسته اند؛‌و نیز پیکره های کودکانه مورد بحث عاری از ویژگیهای جنس مذکر یا مونث اند. نظر برخی پژوهشگران بر این است که «اعجوبه های کودک چهره» بازنماییهای از «رب النوع باران» بوده اند،‌و دلیل عمده اینکه در دوره های بعدی کودک شبیه به دَدی گربه سان مکرراً در پیکرتراشی تبدّل به رب النوع باران یافته است. در کنار این تندیسهای جانور آسا،‌پیکرتراشی اولمک شامل آثاری انسانی و واقعنما نیز می گردد، ‌که با مهارت کامل در بهره گیری از شکل و ساماندهی هنری اجرا شده اند،‌و دیگر تندیسهای درشت از افرادی واقعی که غالباً ریش دارند و بینی برخیشان عقابی است.کنده کاران این قوم با چیره دستی خود در سنگتراشی، از سردیسهای غولپیکر و لوحهای قائم مزار و مذبح [مکشوف دروِراکروز]، تا صنمکها و اسکنه ها و سینه آویزهای ظریف از یشم سبز را به سبکی دل انگیز اجرا کرده اند؛ ضمن اینکه نقش برجسته هایشان نیز از جهات ترکیب بندی و بهره گیری از فضاهای خالی جلب توجه کرده و شهرت یافته اند. پیکرتراشیهای ایشان عموماً سه بعدی و از هر سمت قابل نظاره اند. اشیاء و ابزار کار بردی که اولمکها ظاهراً‌ برای تجارت تولید می کرده اند در سراسر خاک مکزیک و ناحیه گررو(15)[رو به غرب و ساحل اقیانوس کبیر] یافت شده اند، که بعضیشان تبرهایی دودَم از یشم سبز، سنگ سیاه آتشفشانی،‌و سنگهای سخت دیگراند،‌ با نقش «کودک گربه سان» که بر سطحشان نقر شده است. همین اسلوب کار در کاسه های سفالین و مصنوعات چوبی قوم اولمک،‌از جمله صورتکی که با تکه های یشم سبز معرقکاری شده و از غاری در گرّر و به دست آمده نیز مشهود است.
وجود نقاشیها و طراحیهای خطی بر دیواره های غار دیگری در گرو و متعلق به تمدن اولمک به سال 1967 مکشوف شد. سه نقاشی دیواری درون آن غار با رنگهای قرمز، زرد، سبز، سیاه و سفیدشان در نوع خود قدیمی ترین دیوار نگاره غاری در نیمکره غربی به شمار آمده اند.در آنها هیکلهای آدمی، ‌ماری بالدار، و جانوری همانند گربه وحشی -یا ددی گربه سان- مشهودند .
کاوشگاه لِوِنتا در تاباسکو [جنوب شرقی مکزیک]،‌ که بزرگترین و پرآثارترین کاوشگاه در قلب زیستگاه اولمکها به شمار می آید، محل یک ردیف ساختمانهای گِلی به طول 2/5 کیلومتر و در مسیر شمال و جنوبی بوده است. معماری عمده ای که در لِوِنتا به ثمر رسیده و بقایایش جلب نظر می کند هرمی اشکوبه دارو ساخه شده از گِل، و با عرض 75 و طول 135 متر در شالوده اش است، و بیش از 35 متر بلندی دارد. در شمال هرم دو پشته خاک خوابیده و دراز بر دو جانب محور اصلی، و پشته گرد و کوچکتری میان آن دو تعبیه شده است. عنصر دیگر این مجتمع حیاط مستطیل شکل وسیع یا میدانی است که زمانی در ردیف ستونهایی از سنگ سیاه آتشفشانی به بلندی 2/25 متر و سوار بر دیواره ای خشت گلی محصور می بوده است. درون این حیاط نیز پشته خاکی بزرگی قرار دارد که سطح فوقانیش تختانی به وجود آورده است. در این گونه هرمهای اشکوبه ای و تختان دار کف تختانها با گِلهای رنگی گوناگون پوشیده می شده و دیواره هر اشکوب رنگهای یکدست قرمز، زرد، و ارغوانی می خورده است. میان حیاطها شمار زیادی پیکره ها و سنگتراشیها از سنگ سیاه آتشفشانی پراکنده اند،‌که از آن جمله است سردیسهای غول آسیایی با علایم بسیار درشت صورت و لبهای حجیم و به بلندی بیش از 2/5 متر و به وزن چندین تُن.در یکی از کاوشگاههای سان لورنتسو[جنوب هندوراس]سردیسی به وزن چهل تُن یافت شده است.همچنین لوحهای یاد بود بلندی از سنگ سیاه آتشفشانی با کنده کاری به دست آمده، که بر روی یکی از آنها دو مرد با جامگان پرتفصیل و سرپوشهای عجیب رو در روی یکدیگر نقش بسته اند.هیکل سمت راست بینی عقابی و ریش بزی دارد، و بالای سر هر یک گربه وحشی چاقی در حال جولان دادن چماق جنگیش قرار گرفته است. مذبجها یا سازه های یادبودی سنگتراشی شده،‌که دارای نقش برجسته های بسیار می بوده اند،‌معمولاً‌از قالبهای سنگ سیاه آتشفشانی برپا گردیده و سطح فوقانیشان تشکیل تختانی می داده که بر یک سمت آن تاقچه جا پیکره ای تعبیه و درون آن تندیسی قرار داده می شده است. بر بالای تختان مذبح شماره 5 که یکی از خوشنماترین آنها شناخته شده پنج تندیس مردانه قرار دارند که هر یک کودکی گربه سان را در حال دست و پا زدن با لوچه های گشاده و سرهایی از میان شکاف خورده میان دستهای خود گرفته اند، در حالی که نیشخندی به شیوه خاص پیکرتراشی اولمک برلبانشان نشسته است.از کاوشگاه لونتا همچنین دفینه های نذری شامل مقدار زیادی اسکنه ها از یشم سبز و مارسنگ منقور به شکلهای ظریف کودکان گربه سان و هیکلهای آدمی به دست آمده،‌که همه در ردیفهایی منظم قرار داشتند. یکی از این دفینه ها مشتمل بر شش اسکنه و شانزده تندیسک برپا ایستاده از یشم سبز و مارسنگ در کنار هم بودند.دیگر نذورات مکشوف در آن کاوشگاه عبارتند از زیورها و سینه آویزهایی از سنگ یشم سبز و عموماً‌ منقوش به چهره های کودکانی همانند گربه وحشی، و نیز آینه های مقعری ساخته شده با انواعی از سنگ آهن کاملاً‌ صیقل خورده. کاربرد این یافته ها هنوز در پرده ابهام پوشیده مانده،‌و تنها نظریه مقرون به صواب این است که روحانیان قوم اولمک آنها را برای اهداف آیینی به کار می برده اند.
دیگر از یافته های کاوشگاه مورد بحث اندک شماری گورهای فردی بوده که جالبترین شان گوری در پشته A،‌مسقّف و محصور با لوحها و ستونها از سنگ سیاه آتشفشانی است. درون گور جسد دو جوان پیچیده در بسته ای تنگ و پوشیده از لایه ضخیمی به رنگ قرمز روی کفپوشی از تاوه های سنگ آهک یافت شده است. در کنار دو جسد نذوراتی چون تندیسکها از یشم سبز اعلا مهره ها،‌ آویزی صدفی شکل از یشم سبز، ‌قطعه سنگ یشمی منقوش به شکل ستون فقرات ماهی چهارگوش(سفره ماهی) و اشیائی دیگر قرار گرفته بود. چنانکه معلوم است زیستگاه لونتا محتملاً در حدود 400 تا 300 ق م بر اثر تهاجم دشمنانی به ویرانی کشیده شده، بسیاری از آثار سنگی و پیکرتراشی های آن نابود گردیده،‌و آن مرکز تمدنی متروک مانده است. از بسیاری آثار هنری و سنگ نبشته های مردم اولمک،‌ مکشوف در زیستگاههای مختلفشان، چنین بر می آید که ایشان شماره گری و تاریخگذاری را اختراع کرده،‌دست کم صاحب دو نوع تقویم و بسیاری مشاهدات نجومی بوده، و آن دستاوردهای را به اقوام مایاوزاپوتک انتقال داده اند.
تمدن تئوتی هواکان (16) دوره کلاسیک عمومی یعنی از 300 تا 900 میلادی زمان اعتلای تمدنهای مکزیک بوده است، که در دره مکزیک شامل اوج پیشرفت قوم تئوتی هواکان، یا برپا کنندگان بزرگترین شهرها در مکزیک، ‌نیز شد. شهر تئوتی هواکان [واقع در شمال شرقی مکزیکوی امروزین]نقشه ای تقریباً چهارگوش با شبکه های از شارعهای قائم برهم،‌و مهمتر از آن دو هرم بزرگ به نامهای «هرم خورشید و هرم ماه» داشت. هرم خورشید در مشرق شهر واقع بود، با درازایی بیش از 230 متر و بلندایی قریب 70 متر.البته بنای اصلی بسی کوچکتر بوده که اکنون صورت اشکوبه و تختانی در داخل بنای بزرگ را به خود گرفته است؛ لیکن اشکوبه ها و چهار برِکنونی هرم بزرگ مرحله به مرحله ساخته شدند،‌یک بار در دوره تئوتی هواکان(2) یا «اصل کلاسیک» و بار دیگر در دوره تئوتی هواکان(1) متعلق به دوره پیش از کلاسیک -یا کهن وش- بوده است. بدنه ساختمان تماماً‌ با خشتهای آفتابخشک چیده شده،‌ و نمای سراسری آن زمانی روکش سنگی می داشته که در چهار توده بزرگ چهار جانب هرم بالا می رفته است. پلکانی سنگی که بخشی از آن دو شاخه بود به نیایشگاه یا جایگاه قدسی ساخته شده با چوب وجگن در رأس هرم می پیوست. هرم خورشید یکی از عظیمترین بناهای باستانی در دو قاره امریکا شناخته شده است:محاسبه تعیین می کند که بیش از 420 هزار متر مکعب خشت خام در بنایی آن به کار رفته است.در زمانهای اخیر جایگاه قدس یا مقصوره بالای هرم کلاً‌ منهدم شده است. و اما هرم ماه عمدتاً‌ بر طبق نقشه هرم خورشید،‌گرچه به مقیاسی بس کوچکتر ساخته شده بود. بدین ترتیب ملاحظه می شود که تئوتی هواکان هم پایتخت کشور وهم مرکز بزرگ دینی بوده است؛‌خصوصاً‌که هرمها و پرستشگاههای متعدد،‌و میدانهای بسیار بزرگ پیوسته به آنها، و نیز شارع شکوهمند شمال جنوبی که مخصوص دسته گردانیهای آیینی با دو ردیف کاخها در دو سمت آن بود، همه بخش عمده ای از شهر را تشکیل می داده اند.
معبد مهم دیگری به نام کوئتزال کوآتل(17)،‌یا رب النوع مار بالدار(تصویر 200ب)،‌که در بخش ارگ شهر تئوتی هواکان کشف شده، نیز هرمی است متشکل ازشش اشکوبه تختاندار،‌بدین گونه که در هر اشکوبه بالاتر طول و عرض تختان از اشکوبه زیرینش کمتر می شود [یعنی آنچه که یادآور شباهت بسیار شگفت انگیز آن معابد با زکوره های باستانی بین النهرین می گردد. بدنه بنا در چهارسمتش با اندود گچ و رنگهای تندی بر سطح آن پوشیده شده است. نقوش سنگی هرم عبارتند از سرهای بیرون جسته و سنّتساخت مارهای بالدار که به جای مردمکشان شیشه آتشفشانی نشانده شده،‌در حالی که به فاصله های متناوب با آنها نقش برجسته سرهای تلالوک(18) یا خدای باران قرار گرفته است. اجرای برجسته کاریها همه به شیوه ای توانمند و درشت نقش در توده مستطیل شکل سنگ صورت پذیرفته، ‌درحالی که برای چشمان دو دایره گذارده شده،‌ و دندانها در زیر فک بالایی دیواره ای به وجود آورده اند. همچنین پیکره خدای باران با شکلهای صدفی منقور، که خود نمودگار آب است،‌تزیین یافته. اینگونه معماری با ابهت و شکوهمند در دوران کلاسیک تمدن تئوتی هواکان، یعنی دو قرن هشتم و نهم بعد از میلاد، به اوج کمال خود رسید.
سفالگران تئوتی هواکان نیز دست کمی از دیگر پیشه وران و هنرمندان آن واحد تمدنی نداشتند،‌ و هزاران تندیسکها و ظروف سفالین استوانه ای شکل و سوار شده بر سه پایه های گلی تو خالی از خود برجا گذاشتند. برخی از تندیسکهای سفالین تمثال رب النوعها هستند،‌و بسیاری هم نوع منحصر به فردی از پیکره ها با جوارح متحرک و قابل جدا شدن، که کاربردشان به طور یقین معلوم نگردیده، گرچه وجود مقدار زیادی سر و دست و پای جدا افتاده در کاوشگاهها ممکن است دلالت بر این کند که آنها اسباب بازی بوده ،‌یا اینکه در جادوگری به کار برده می شده اند.
در تئوتی هواکان(3) یا دوران شکوفایی تمدن کلاسیک آن قوم، معماری دینی با سنگ تمامتراش ،‌دیوارنگارها از مضامین مربوط به رب النوع دَدگر به سان و رب النوعهای باران، ‌انواع سفالینه های پرنقش و نگار برای مراسم تدفین،‌و تندیسکهای گِلی به حد وفور، ‌با شیوه ای وحدت یافته و کاملاً‌ پیشرفته اجرا می شدند.هنر کلاسیک تئوتی هواکان در سایه رهبری روحانیانش محتوایی شدیداً‌ دینی داشت،‌و از عناصر طبیعی همچون آب،‌ کوهستان،‌گیاهان، جانوران،‌ و رب النوعهای مار بالدار و گربه وحشی و باران و آتش کهنسال و مانند آنها بهره گیری می کرد. شکلهای این مجموعه هنری دلنشین و درعین حال زاهد منش،‌ به طور آشکار عبارتند از خمیدگیهای منضبط،‌و درهم افتادگی راستخطهای مضاعف که به گوشه ای مستدیر منتهی می گردند،‌ در حالی که گاه حاشیه ای از پَرآرایی زینت بخش شان می شود.
چنین پیداست که فاجعه ای بزرگ تئوتی هواکان(3) را در پایان سده هشتم میلادی به نابودی می کشاند،‌ و مرکز آن ویران و متروک می ماند. اما در نواحی اطراف آن مرکز، آثاری از ادامه آن تمدن در حال انحطاط، که تئوتی هواکان(4) عنوان یافته است،‌ تا اواخر سده نهم میلادی دوام می آورد،‌و در اوایل سده دهم جای خود را در دره مکزیک به موجهای مهاجم قبایل تئلتک(19) می سپارد.
تمدن تولتک- پایان دوره تمدنی کلاسیک در نجد مرکزی مکزیک مصادف است با ورود موجهای پیاپی قبایل دوره گرد به نام تولتکها از سمت شمال و مغرب که آن خطه را به تصرف خود درآوردند،‌و «امپراتوری تولتک» را بر پا ساختند.مرکز دینی و پایتخت آن دولت شهر تولا(20) -یا تولان(21) - بود. بعدها امپراتوری تولتک نیز به نوبت خود سقوط کرد و تولا منهدم شد. چنانکه معلوم است تولتکها همچنین در یوکاتان استقرار یافتند و در تکوین هنر چچن اِتسا(22) سهیم شدند.
شهر تولا یا پایتخت تمدن تولتک در دوران کلاسیک پسین وسعت بسیار داشت و بخش مرکزی آن مشتمل بود بر میدانی بزرگ که مشرقش را هرم C[اکنون در حال ویرانی کامل] محدود می کرد،‌ در مغربش زمین ورزشی محصور قرار داشت،‌ و در شمالش هرم B و میدانی کوچکتر با زمین ورزشی ملحق به آن واقع شده بود. و اما هرم پلکانی ابهت انگیزترین بنای تولا بوده که از شش اشکوب تختاندار سوار شده بر بالای یکدیگر، و تالاری ستوندار در پیشخانش با ردیف نقش برجسته های رنگی از صفوف سپاهیان در حال گام برداشتن،‌تشکیل یافته بود.در روزگاران گذشته کنار مدخل معبد دو ستون سنگی به شکل ماربالدار که سرشان را بر زمین نهاده بودند قرار داشتند. جایگاه قدس دارای دو اتاق بود. سقف اتاق پیشین بر سر چهار ستون پهلوان پیکر در هیئت جنگجویان سوار اتکاء داشت، و اتاق پسین دارای چهار جرز چهارگوش بود که روی هر یک از سطوحشان با نقش سپاهیان تولتک کنده کاری سراسری شده بود. درون هر معبد و دیگر محوطه های مخصوص مراسم دینی، تندیسهایی از افراد لمیده با بشقابها یا ظروفی روی شکمشان بر زمین جایگزین شده بودند که چکمول (23) نام داشتند، ‌و به قراین گمان می رود که رب النوعهای آتش یا باروری بوده باشند. همچنین حاشیه افریزهای تزیینی از نقش کم برجسته جنگاوران وجود می داشته که با قرمز تند و صورتی روشن و اخرایی و آبی و سبز و سفید و سیاه رنگ آمیزی شده بودند.
معماری شهر تولا دارای اعضای جسیم افقی، بامهای مسطح با عناصر تزیینی شیبدار، و بدنه های بخشبندی شده با قابهای مستطیل شکل بوده است. لیکن اسلوب بنایی به نسبت ناقص و سست می نماید، ‌زیرا دیوارها عموماً از خشت خام برپا شده، ‌و دیگر مصالح ساختمانی عبارت بوده است از لاشه سنگ و گل. نمونه مشهوری از هنر قوم تولتک «دیوار مار» عنوان دارد که در جبهه شمالی هرم B واقع گشته است. قاعده این هرم 43 متر درازا دارد،‌و افریزهایش با نقوش رنگی از مضمون اصلی ماری د رحال خوردن فردی انسانی تزیین یافته اند. بر چهار بدنه خود هرم غیر از نقوش برجسته رده های سپاهیان،‌گربه های وحشی،‌گرگهای امریکایی،‌عقابهایی در حال به منقار کشیدن قلب آدمی،‌و پراکنده در میان انها جانورانی مختلط از چند نوع،‌که نمایانگر کونال کواتل به مفهوم همان ماربالدار است،‌جلب نظر می کنند.
در تولا جز پیکره های سنگی و برجسته کاریهای کمتر آثار هنری دیگر یافت شده،‌و از گورها و نذورات درون آنها هیچ نمونه ای مکشوف نگردیده است. لیکن از دستاساختهای عمده تولتکها انواع کاسه ها با سه پایه سفالین متصل به زیرشان،‌یا با رنگ آمیزی قرمز بر سطح نخودیشان،‌و نیز با نقش خطوط موازی خیزابی یا مستقیم به دست آمده است،‌ همچنانکه ظروف گلی با نقش صورتکها و تندیسکهایی به رنگ قرمز پرتقالی که چون کالایی تجاری ساخته می شده است. دستساخت استثنایی دیگری که از آن قوم برجا مانده گونه ای سفالینه لعابدار با تلالو شیشه ای و فلزات بسیار جذاب ،‌و گاه با نگاره های منقور است،‌که پیش از زمان کریستف کلمب مسلماً همتایی نمی داشته. به استثنای دو اسکنه مسی هیچ شیء زرین یا مسین دیگری در تولا یافت نشده است.
هنر تولتک هندسی و خشک است،‌و در مقایسه با شیوه های کلاسیک که اصالتاً طبیعی نماست خاصیتی بیش از حد نقشپرداخته و تزیین یافته دارد. نقوش سنگتراشی که بیشتر مبتنی بر مکعبها و استوانه هاست شکلهای زنده نما را تابع قالبهایی هندسی و خشک می سازد، که در عین حال خاصیتی استوار و پرتوان به آنها می بخشد.
چنانکه معلوم است جنگی داخلی و متعاقب آن تهاجمات قبایل قدرتمندچی چیمک(24) از شمال،‌تولارا به نابودی کشاند.دولت تولتک از هم فرو پاشید و مهاجرتهای گروهی ساکنانش به اطراف آغاز گردید. نتیجه نهایی اینکه پس از منازعات اقوامی چند در آن خطه،‌ آخرین قومی که پیش از تسلط یافتن اسپانیاییها دره مکزیک را مقر فرمانروایی خویش قرار داد آزتکها بودند.
تمدن آزتک‌ - دوره عمومی کلاسیک پسین در آمریکای مرکزی با انقراض امپراتوری آزتک،‌ و نهایتاً ‌با سلطه اسپانیاییها به پایان می رسد.آزتکها بر طبق مدارک تاریخی و تقویمی خود یکی از چندین قبیله ای بودند که زیستگاه اساطیری و اصلی خویش را در شمال ترک کردند، و پس از سرگردانیهای بسیار طبق تاریخ بومی خود به «تاریخ 1325» در تنوچتیتلان(25)( محل شهر مکزیکوی کنونی) استقرار یافتند،‌و متعاقباً‌ با تسخیر زیستگاههای مجاور سلطه حکومتی و هنری خود را بر سراسر مکزیک گستردند. گزارش مضبوط از سقوط دولت آزتک و انهدام تنوچتیتلان به دست سپاهیان اسپانیا چنین دلالت می کند که :«در زمان هجوم لشکریان کورتیس اسپانیایی به تنوچتیتلان،‌ آن شهر با سفیدی تابناک هرمها،‌کاخها،‌خانه ها،‌ باغها، آبگذرها و خیابانها و بازارها می درخشیده است. هنگامی که شهر به فرمان بیرحمانه« فاتح مکزیک» گشوده و به ویرانی کشیده شد،‌توده های مخروبه و آوار را به درون آبگذرها فرو ریختند تا آنها را پر سازند.» بعدها از آن مخروبه های مدفون در زیر شهر نوبنیاد مکزیک،‌سنگهای منقور و سفالینه های رنگی منقوش به وفور بیرون کشیده شده است. در واقع آنچه از ساختمانهای شهر قدیمی بر جا مانده محدود است به شالوده های دو هرم، که یکیشان بسی بزرگتر و در بردارنده دو جایگاه قدس وقف شده،‌به دو نام تلالوک(26) رب النوع باران، و هویتزیلوپوچتلی(27) رب النوع قبیله ای بوده است.
هنرهای قوم آزتک در آثار معماری‌، پیکر تراشی ، سفالگری، زرگری، نساجی، پَرآرایی،‌ معرق کاری،‌و نقاشی نسخه های خطی پایدار مانده است. آنها افزون بر کنده کاریهای وابسته به معماری‌، از سنگهای آتشفشانی تندیسهای بزرگ می ساختند،‌و از سنگ خارا پیکره جانوران،‌و از مار سنگ که نرمتر است صورتکها،‌ و از شبه مرمر - یا رُخام- شیردانها و روغندانها‌، و از شیشه آتشفشانی کاسه ها،‌و از گل صورتگری انواع ظروف و کُندُر سوزها تولید می کردند. در زرگری و جواهر سازی مهارت و ابتکار بسیار داشتند،‌ و با یشم سبز زیورهای گوناگون به اشکال آدمی، جانوری، گیاهی، و طرحهای ساده شده سنتی می ساختند. بر روی هم شیوه هنری آزتکها در همه حال خواص خشونت،‌ نیرومندی، و رعب آوری خود را محفوظ می داشته است.در این میان شدت بیان عاطفی و حالت نزع مشهود در تندیسهایشان به خصوص نمایانگر شقاوت و شومی اندیشی،‌و نیز سنگدلی قومی آنان است که کشتارهای دسته جمعی همنوعان خویش را به خاطر جلب مساعدت رب النوعهایشان جایز می دانستند. اما از جهتی هم مشاهده می کنیم که اندک شماری از رب النوعهای بیشمارشان، مانند سوچی پیلی (28) رب النوع عشق و گل و موسیقی، به شیوه تلفیقی از واقعگری و نقشپردازی،‌و با رفتاری کاملاً ‌انسان مآب به وصف در آمده،‌یعنی با زانوان برهم نهاده به زمین نشسته و دسته گلی در میان گرفته است. نکته جالب اینکه گرچه آزتکها برای همه گونه عناصر ، پدیده ها،‌قوای طبیعی،‌ مفاهیم بشری، و خواص وجودی پاره ای جانوران خصوصاً همان گربه وحشی مألوف در تمدنهای سراسر مکزیک رب النوعهای مذکر و مؤنث جداگانه ای قایل بودند، ولی هیچ گاه در پیکر تراشی های خود جنس زنانه و مردانه را مشخص و مجزا نساخته اند.
رو به پایان سده پانزدهم میلادی هنر آزتک به ذروه کمال خود رسید. چند قطع سنگ غولپیکر آن دوره که شکل استوانه ای ستون کلفت و کوتاهی را دارند،‌و گرداگردشان با پیکرتراشیهای تنگاتنگ برجسته کاری شده است، در موزه ملی باستانشناسی شهر مکزیکو نگاهداری می شوند. یکی از بزرگترین آنها« سنگ تیزوک»(29) [نام پادشاهشان]است،‌و دیگری «سنگ تقویم آزتک» عنوان دارد با محیطی به درازای 3/80 متر و وزنی برابر با 24 تُن.ایشان نقش برجسته های یادبودی خود را روی سطوح ساختمانها،‌ قطعه سنگهای استوانه ای،‌و نیز صدف و استخوان اجرا می کردند. اما از دیوار نگاره های شان اثری در تنوچتیتلان یافت نشده و اطلاعی در دست نیست.
گرچه آزتکها در زمینه هنر و فرهنگ از بسیاری اقوام مجاور خود وامگیری کردند، لیکن بسیاری از آثارشان وجود دارند که به خوبی حاکی از شیوه مشخص هنری و احوال و احساسات قومی ایشانند.دوران اعتلای قدرت امپراتوری آزتک میان سالهای 1440 تا 1519،‌که سال انقراضشان به دست اسپانیها بود،‌ تماماً انطباق داشت با درخشانترین عصر هنریشان. ورود کورتیس به آن سرزمین پایان قدرت سیاسی و نیز هنر اصالتاً بومی مکزیک را به دنبال داشت.

پی نوشت ها :

* رک. نقشه میانقاره ای امریکا
1. Meso -America
2. Pre -Columbian America
3. Andes
4.Cortes
5. Tlatilco
6. El Arbolillo
7. Zacatenco
8. Cuicuilco
9. Xictli
10. Olmec
11. La Venta
12. Chalcatzingo
13. Morelos
14. Totonac
15. Guerrero
16. Toetihuzcan
17.Quetzalcoatl
18. Tlaloc
19. Toltecs
20. Tula
21. Tollan
22. Chichen Itza
23. Chac Mool
24. Chichimec
25. Tenochtitlan
26. Tlaloc
27. Huitzilopochtli
28.Xochipilli
29. Tizoc

منبع: مرزبان، پرویز؛ (1386)خلاصه تاریخ هنر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هجدهم.